دانستنی هایی از پاذشاهان ساسانی

شاپور دوم
شاپور دوم (۳۰۹-۳۷۹ ترسایی)، یا «شاپور ذوالاکتاف (شانه سنب)» ،از شاهان دودمان ساسانی بود.
او پسر هرمز دوم بود. او را در کودکی و پس از بر کناری برادرش آذرنرسه بر تخت نشاندند. داستانی درباره او هست که می‌گوید درباریان زمانی که مادرش وی را باردار بود بر زهدان مادر تاج شاهی نهادند و او پیش از زایش شاه شده بود.شاه در سن 16 سالگی زمام حکومت را در دست گرفت . تا آن زمان ایران در سیاست خارجه محتاط و رویه دفاعی نسبت به تجاوزاتی که به حدود ایران می شد، اختیار کرده بود.در زمان کودکی او عربها به مرزهای ایران تاختند و تاراج و خونریزی بسیار به راه انداختند. هنگامی که شاپور به جوانی رسید و خردسالی را پشت سر گذارد از تازیان انتقام سختی گرفت. او سزای کارهای عرب‌ها را با سوراخ کردن شانه‌هایشان می‌داد از این رو بدو لقب شانه سُنب یا ذوالاکتاف دادند. برای نخستین بار به دستور او قبیله‌ای عرب به نام بنی‌حنظله را به خوزستان کوچاندند تا آسانتر ایشان را کنترل کنند. پیش از این در خوزستان عربی زندگی نمی‌کرد.کار شاپور پس از تسویه کار اعراب مشکل بود . زیرا اگر با روم جنگ نمی کرد ، دچار اغتشاشات داخلی می گردید و اگر جنگ می کرد ، طرفش با امپراتوری مانند یولیانوس بود. خوشبختی شاپور یولیانوس مرد و در ارمنستان هم چون تیرداد، پادشاه آن ، مذهب مسیحی را ترویج می کرد، اهالی این مملکت از او متنفر شدند و بعد از فوت او در سال314 میلادی ، جانشینانش افراد لایقی نبودند. بر اثر این اوضاع، شاپور جنگ را با روم شروع کرد و این جنگ ها 12 سال طول کشید. { 338-350 م } بی آنکه نتیجه ی قطعی برای یکی از طرفین داشته باشد.
همچنین در زمان او هونها یا خیون‌ها به ایران دست‌اندازی کردند که شاپور آنان را نیز تاراند. دوره ی دوم جنگ ها با روم همچنین وی در سال ۳۵۹ به جنگ با رومیان پرداخت و شهر «آمد» (دیاربکر کنونی) را گشود. امپراتور یولیانوس نیز در سال ۳۶۳ به ایران لشکر کشید ولی خودش کشته شد و سپاهش نیز از میان رفت. از این رو روم به ناچار با ایران از در صلح درآمد و سوریه را به ایران واگذار کرد.
شاپور همچنین ارمنستان را باز پس گرفت. در زمان او مسیحیان آزارانده شدند. شاپور در دنباله کامیابی‌هایش همچنین توانست نیروی موبدان زرتشتی را نیز محدود کند.
از شاپور دوم سنگنوشته‌هایی در تاق بستان و مشگین‌شهر به یادگار مانده‌است.شاپور در سال 379 میلادی ، پس از 70 سال سلطنت درگذشت.



اردشیر دوم
اطلاعات کاملی از این شاه ساسانی در دست نیست. اگر شما میتوانید مرا یاری رسانید.



شاپور سوم
شاپور سوم (۳۸۳ - ۳۸۸ (میلادی)) شاه ساسانی و پسر اردشیر دوم بود و بعد از او بتخت نشست. در دورهء او ارمنستان ميان ايران و روم تقسيم شد. قسمت بزرگ شرقی جزو ايران و قسمت كوچكتر غربی از آن روم شد و در هر دو قسمت شاهزادگان اشكانی بحكومت معين شدند (۳۸۴ م.). سنگ‌نوشته‌های او پدرش در طاق بستان به یادگار مانده اند.



بهرام چهارم
بهرام چهارم (۳۸۸ – ۳۹۹ م.)، پادشاه ساسانی بود. بعد از برادر برتخت نشست و چون در زمان پدر والی کرمان بود معروف به کرمانشاه است. در زمان پادشاهی او خسرو والی ارمنستان ایران، به‌تحریک تئودس یاغی شد. بهرام سپاهی به ارمنستان فرستاد، خسرو را گرفتند و به ایران آوردند و در دژ فراموشی زندانی کردند و بهرام شاپور برادر خود را بجای او گماشت. در روزگار بهرام، تئودس امپراتور، روم را بدو قسمت غربی و شرقی تقسیم کرد. بهرام در شورشی که در سپاه روی داد کشته شد.
[تصویر: 300px-Bahramiv.jpg]





یزدگرد یکم
یزدگرد یکم (۳۹۹ تا ۴۲۰ م.)؛ پسر بهرام چهارم يا بهرام كرمانشاه پسر شاپور دوم از پادشاهان ساسانی بود. لقب او رام‌شهر به معنای برپاکننده آرامش در کشور بود. او روش نیکی را در برخورد با پیروان آیینهای نازرتشتی پی گرفت. در سال ۴۱۰ دین مسیحی از سوی شاه به عنوان دینی رسمی و آزاد در ایران پذیرفته شد و در زیر سایه مهربانی این شاه کلیسای نسطوری در همان سال در ایران پایه ریزی شد.در زمان او امپراتور روم شرقی ، در تحت حمایت یزدگرد در آمد.ارکادیوس ، امپراتور بیزانس چون زمان مرگ را احساس کرد و ولیعهدش { تئودوس } در گهواره بود ، برای اینکه پسرش بی مانع بر تخت نشیند و امپراتوری شرقی از جنگ های ایران در امان بماند ، در وصیت نامه اش از یزدگرد خواهش کرد که امپراتوری را حمایت کند. یزدگرد همین که بر مفاد وصیت نامه اطلاع یافت ، خواجه ی دانایی که نامش آنتیوخوس بود را به قسطنطنیه فرستاد تا تئودوس را تربیت کند.
[تصویر: 200px-Yazdgardi.jpg]
از این پس رابطه میان ایران و روم به بخش نوی رسید و دو کشور در حل مسائل درونی یکدیگر را یاری می‌‌رساندند. نعمان، فرمانروای محلی حیره، کاخ معروف خورنق را برای پادشاه خود یزدگرد یکم ساخت.



بهرام گور
پادشاهی
بهرام از کودکی نزد نعمان پسر منذر پادشاه عرب حیره بزرگ شده بود.خود پدرش او را برای تربیت به آن جا فرستاده بود، زیرا در آنجا بهرام امنیّت نداشت. یزدگرد چهار دایه نیز برای او برگزید. نام آن ها فرنو، تن بهار، آسانا و برازان بود. پس از مرگ یزدگرد، بزرگان شاپور پسر بزرگ وی را که شاه ارمنستان و جانشین پدر بود کشتند و خسرو نامی را که پدرش شاه نبود و خویشی نزدیکی با شاه نداشت بر تخت نشاندند. بهرام با سپاهی که بیشتر از عربها بودند به پایتخت بازگشت و خسرو را شکست داد و بر تخت نشست. نظامی گنجوی [۱] داستان لشگر کشی بهرام را بی جنگ و خونریزی می داند، او چنین می گوید که بهرام شرط گذاشت که تاج شاهی در میان دو شیر نهند و هر که توانست تاج از میان دوشیر برگیرد، همانا پادشاهی او را سزد. شاه خودخوانده از این کار سرباز زد و بهرام را به تنهایی به این کار واداشتند، او نیز پس از نبرد با دوشیر تاج شاهی را از آن خویش ساخت.
برخورد با بیگانگان
او در شرق هپتالیان را به سختی شکست داد.در غرب با روم صلح کرد و پیمانی با این کشور بست که بر پایهٔ آن مسیحیان در ایران و زرتشتیان در روم دارای آزادی مذهبی شدند. در این زمان ارمنیان از بهرام خواستار یاری شدند تا شاه آنان آرتاشِس(اردشیر) پسر بهرام شاپور(وهرام شاپور) را کنار بگذارند. در سال ۴۲۸ بهرام چنین کرد و مرزبانی را در ارمنستان بر تخت نشاند.
بهرام گور در ادب پارسی
بهرام پادشاهی دلیر و جنگجو بود. داستان‌های بسیاری را به او نسبت می‌دهند.آوردن کولیان از هند به ایران را از کارهای او می‌دانند. او این کار را برای شادمان کردن مردم انجام داده بود زیرا کولیان نوازندگان و رقصندگان توانایی بودند.شادروان دهخدا ایشان را لولی می خواند و در این باره چنین آورده است: [۲]"در تاریخ ایران نام لولیان نخست در داستان های مربوط به روزگار ساسانیان آمده است ، نوشته اند که بهرام گور از شنگل یا شنگلت یا شبرمه پادشاه هند درخواست تا گروهی از آنان را از هند به ایران گسیل دارد. روایتی که مؤلف غرر اخبار در این باره آورده است بدین گونه است : «... گویند روزی شامگاهان ، بهرام از شکار بازمیگشت گروهی از مردم بازاری را دید که در زردی آفتاب غروب بر سبزه ٔ چمن نشسته اند و شراب همی خورند. آنان را از آن روی که خویشتن را از لذت سماع محروم داشته اند بنکوهید. گفتند: ای ملک ! امروز رامشگری به صد درهم طلب کردیم و نیافتیم . بهرام گفت : در کار شما خواهم نگریست . پس بفرمود تا به شنگلت پادشاه هند نامه نویسند تا چهارهزار تن از خنیاگران آزموده و رامشگران کاردیده به دربار وی گسیل دارد. شنگلت بفرستاد و بهرام آنان را در سراسر کشور خویش بپراکند و فرمان داد تا مردم آنان را به کار گیرند و از آنان بهره برند و مزدی شایسته بدانها بپردازند و این لولیان سیاه که اکنون به نواختن عود و مزمار مشهورند از بازماندگان آنانند"
او به شکار و باده‌گساری بسیار دلبسته بود.دلبستگی‌اش به شکار گورخر سبب شد که به او لقب بهرام گور را بدهند.بهرام زنی به نام نازپری داشت که بسیار در زندگی او تاثیرگذار بود.
همچنین در داستان‌ها چنین انگاشته شده که در جست‌وجوی گوری در ماد در لجنزاری گرفتار آمد و لجنزار او را در خود فروخورد. همچنین، نویسندگان زرتشتی زمان او را زمان آرامش و آشتی می‌دانند و زمانی که دیوان از ترس او پنهان شدند.
حکیم نظامی گنجوی در هفت پیکر (بهرامنامه) داستان بهرام را از بدو تولد تا مرگ رازگونه‌اش بیان می‌کند.
[تصویر: 180px-Folio_from_a_Khamsa-c.jpg]




یزدگرد دوم
زدگِرد دوم (۴۳۸-۴۵۷ میلادی) پادشاه ساسانی بود. لقب او کی بَغِ مزداپرست بود.
رویدادهای زمان پادشاهی یزدگرد
سالهای آغازین پادشاهی او به نبرد با هون‌ها گذشت که به مرزهای خاوری ایران تاخته بودند.او در خراسان ساکن شد و توانست شهر بلخ را پس بگیرد.آنگاه به عربستان و قفقاز لشکر کشید و دین زرتشتی را با دستوری که داد دین رسمی ارمنستان نمود.ارمنیان که مسیحی شده بودند شوریدند ولی در سال ۴۵۱ شکست خوردند و برخی از آنان به ایران مرکزی کوچانده شدند.همچنین قوم یهود نیز از دست او آزار دیدند.



هرمز سوم
هُرمُز سوم(سلطنت: ۴۵۷-۴۵۹ میلادی) پسر یزدگرد دوم و پادشاه ایران از دودمان ساسانیان بود.او به واسطه ی اینکه برادر بزرگترش { فیروز } در سیستان و دور از پایتخت بود، به تخت نشست. نام مادر او دینَگ بود که زنی قدرتمند بود و کنترل بخشی از پایتخت را به دست داشت.
در زمان پادشاهی او قفقاز دچار آشفتگی شد و هپتالیان نیز به مرزهای خاوری تاختند.
با پادشاهی او برادرش پیروز یکم به خراسان گریخت و سپاهی از هفتالیان (هون‌ها) فراهم نمود و برادر را شکست داد و خود بر تخت نشست.



پیروز یکم
پیروز یکم یا فیروز، شاهنشاه ساسانی (۴۵۹ – ۴۸۳ میلادی)، پسر یزدگرد دوم، بعد از برادرش هرمز سوم به شاهی نشست، در روزگار او بدبختی از هر سوی به ایران روی آورد. ابتدا خشکسالی دیریازی (که مدت آن را هفت سال نوشته‌اند) پیش آمد. پیروز بحسن تدبیر بلا بگردانید و بی‌تخفیف مالیات‌ها و نظارت در توزیع خواربار در آسایش مردم کوشید. ولی تاخت و تاز هیاطله نام و زندگانی او را بر باد داد. پیروز اگر چه کیداریان را مغلوب کرد اما در جنگ با خشنواز یاخشیون پادشاه هیاطله، اسیر شد و بوعدهٔ پرداخت غرامت رهائی یافت و فرزندش کواد (قباد) دو سال در گروگان بود. در جنگ بعدی پیروز و سپاهش بصحرای بی آب و علفی (صحرای آخال کنونی) افتادند و نابود شدند و هیاطله تا مرو و هرات را گرفتند. از آثار پیروز دیوار بزرگ گرگان است. این دیوار، دیواری در شمال ایران (از دریای خزر در امتداد گرگان‌رود) است که برای جلوگیری از هجوم هپتالیان کشیده‌شده‌بود.
[تصویر: 300px-Perozi.jpg]
بنای‌ روستای پیروزبهرام (اسلام‌شهر امروزی) در جنوب تهران را به پیروز یکم نسبت‌ داده‌اند.



بلاش (شاهنشاه ساسانی)
لاش یا ولاخش پادشاه ساسانی ایران در میان سالهای ۴۸۴ تا ۴۸۸ (میلادی) بود. وی پس از پیروز به شاهی رسید. در روزگار او روحانیان زرتشتی از شاه و دربار نیروی بیشتری داشتند.دوران پادشاهی بلاش به آرامی گذشت اگرچه ایران بسیار ناتوان شده بود.از رویدادهای زمان پادشاهی وی قطع باج سالانه‌ایست که روم برای پاسداری از دربند قفقاز به ایران می‌پرداخت.بلاش درباره ارمنستان راه آشتی را پیش گرفت و برای پیشگیری از تازش هپتالیان بدانها باج می‌داد.از اینرو بزرگان و موبدان وی را از شاهی برداشتند و قباد یکم را به جای وی به پادشاهی نشاندند.



قباد یکم
قُباد یکم (غباد ،کُباد و کواذ هم نوشته‌اند) پادشاه ساسانی بود که دوبار بر تخت پادشاهی ایران نشست،بار نخست میان سالهای ۴۸۸ تا ۴۹۶ و بار دوم ۴۹۹ تا ۵۳۱ (میلادی). وی جانشین بلاش و پسر پیروز یکم بود.
وره نخست پادشاهی
در سال ۴۹۶ ترسایی بزرگان کشور و موبدان بلاش را کنار گذاشتند و قباد را بر تخت نشاندند. در این زمان پادشاهان، بسیار ناتوان شده بودند و بزرگان کشور آنها را برداشته و می‌نشاندند و به جای ایشان برای کشور تصمیم می‌گرفتند. قباد یکم از آغاز پادشاهی دچار گرفتاریهای سیاسی و اقتصادی بسیاری بود. موبدی به نام مزدک در این زمان به قباد نزدیک شد و او را به انجام اصلاحات اجتماعی برانگیخت. او نظامی برابری‌جویانه را تبلیغ می‌کرد که آموزه‌هایی فراتر از باور زرتشتی‌گری داشت. گفته شده که او اشتراک دارایی و مالکیت و زنان را تبلیغ می‌کرده‌است. قباد به یاری او توانست از توان زمینداران و موبدان و اشراف بکاهد. همچنین قباد با پشتیبانی از مزدک میان توده مردم محبوبیتی یافت. به فرمان او در انبارهای غله شاهنشاهی به روی مردم گشوده شد و زمینهای کشاورزی میان دهقانان بخش گردید. البته در نوشته‌های زرتشتیان این دوره را دوره آشوب می‌شناسند.
دسته‌ای از اشراف و موبدان که هنوز بر سر قدرت بودند سرانجام در سال ۴۹۶ وی را دستگیر کردند و در زندانی به نام زندان فراموشی به بند کشیدند و برادرش زاماسب (جاماسپ) را به جای او به شاهی برداشتند.
دوره دوم پادشاهی
قباد به یاری خواهرش از زندان گریخت و به نزد هفتالیان پناهنده شد و به یاری آنها نیرویی بسیج کرد و در سال ۴۹۹ ترسایی به ایران بازگشت. برادرش زاماسپ به سود او از پادشاهی چشم پوشید و قباد دیگربار بر تخت پادشاهی نشست.
وی در نخستین سالهی سده ششم (میلادی) به روم لشکر کشید و توانست با شکست رومیان باجی از آنها بستاند و وضعیت دارایی کشور را بهبود بخشد. وی در ۵۰۲ پانصد کیلو طلا از رومیان باج گرفت و رومیان پذیرفتند که تا هفت سال سالانه دویست و پنجاه کیلو طلا به ایران بدهند.
وی نه تنها در ایران که در سرزمینهای پیرو ایران چون حجاز و نجد عربستان دین مزدکی را گسترد.
وی پس از مهار نابسامانی اقتصادی و سیاسی و اجتماعی در کشور دست به یک سری اصلاحات زد. وی برای یاری رسانی به ستمدیدگان و تهیداستان دفتری را به نام مدافع درویشان و دادور(به پهلوی: driyōšân jâddag-gōw ud dâdwar) به فرنشینی یکی از موبدان بزرگ به راه انداخت تا به حقوق بی‌نوایان رسیدگی کند. این روش را در آینده دینهای مسیحیت و اسلام نیز از روی کار او قالب برداشتند. او برای نظام اداری شاهنشاهی چهار دیوان برپا کرد که فرماندهی هر کدام از آنها با یک اسپهبد بود. پیش از این فرمانده کل ارتش یک تن بود که لقب ایران‌اسپهبد را داشت. در زمان وی امر نقشه‌برداری از زمینهای کشاورزی و سازماندهی دوباره نظام مالیاتی و تقسیم تازه استان‌ها و سرزمینها آغاز شد.
در زمان او دولت ایران با مسیحیان نسطوری مدارا می‌کرد. همچنین در ۵۱۵ (میلادی) هپتالیان دوچاره چنددستگی و ناتوانی شدند و مرزهای خاوری ایران نیز آسوده شد. در زمان او شاهنشاهی ساسانی جانی دوباره گرفت و گرجستان، عمان و عربستان به زیر چیرگی ایرانیان بازگشتند.
[تصویر: 300px-Kavadi.jpg]
در زمان او همچنین ایران با چین و هندوستان دادوستد انجام می‌داد. ایرانیان در این سالها انحصار بازرگانی ادویه و ابریشم را در دست داشتند. سکه‌های قباد در استان گوانگ‌دونگ چین یافت شده که نشان از بازرگانی ایرانیان و چینی‌ها در زمان پادشاهی اوست.
ایران پس از قباد
قباد پسرش کاووس را به عنوان جانشین خویش برگزیده بود. در هنگام مرگ پدر کاووس فرمانروای طبرستان بود. موبدان زرتشتی از پسر کوچک‌تر قباد، انوشیروان که سخت ضدمزدکی بود پشتیبانی کردند. در جنگی که میان دو برادر درگرفت کاووس کشته شد و انوشیروان بر تخت شاهی نشست.



جاماسپ
جاماسپ فرزند هوگوه (Hvogva) وزیر گشتاسب شاه (از پادشاهان کیانی و فرزند لهراسپ که زرتشت در زمان او ظهور کرد) بوده‌است. جاماسب همسر پوروچیستا جوان‌ترین دختر زرتشت بود. جاماسپ را از نخستین فیلسوفان ایرانی میدانند.
بر اساس روایات زرتشتی، جاماسپ و برادرش فرشوشتر از حامیان زرتشت بوده‌اند. و زرتشتیان در جشن بهمنگان، به یاد جاماسپ جامه سفید میپوشند. پوشندگان لباس سفید در حقیقت با این عمل نمادین بیزاری و برائت خود را از هرگونه ناپاکی و پلیدی، خونریزی و کشتار و آزار و اذیت حیوانات نشان داده و با دسته‌های گل سفید به دیدار یکدیگر می‌رفتند و این گل‌ها را به یکدیگر تقدیم می‌کردند. و بر آنند که جاماسپ، وزیر گشتاسب این کارها را در این روز انجام داده‌است.
در منظومه پهلوی یادگار زریران از جاماسپ با صفت «بیدخش» به معنی صدر اعظم نام برده شده‌است. کتابی نیز به نام جاماسب‌نامه به زبان پارسی میانه در دست است که به پازند و فارسی هم ترجمه شده‌است. این کتاب پاسخ‌های جاماسپ به گشتاسپ را دربرمی‌گیرد و موضوعی فلسفی دارد.
به نظر میرسد در نوشته‌های یونانی جاماسپ را به صورت پرکساسپ آورده‌اند. پسران جاماسپ گرامی و هنگ‌اوروَش (Hanghaurvaungh) بودند.



قباد یکم
قُباد یکم (غباد ،کُباد و کواذ هم نوشته‌اند) پادشاه ساسانی بود که دوبار بر تخت پادشاهی ایران نشست،بار نخست میان سالهای ۴۸۸ تا ۴۹۶ و بار دوم ۴۹۹ تا ۵۳۱ (میلادی). وی جانشین بلاش و پسر پیروز یکم بود.
دوره نخست پادشاهی
در سال ۴۹۶ ترسایی بزرگان کشور و موبدان بلاش را کنار گذاشتند و قباد را بر تخت نشاندند. در این زمان پادشاهان، بسیار ناتوان شده بودند و بزرگان کشور آنها را برداشته و می‌نشاندند و به جای ایشان برای کشور تصمیم می‌گرفتند. قباد یکم از آغاز پادشاهی دچار گرفتاریهای سیاسی و اقتصادی بسیاری بود. موبدی به نام مزدک در این زمان به قباد نزدیک شد و او را به انجام اصلاحات اجتماعی برانگیخت. او نظامی برابری‌جویانه را تبلیغ می‌کرد که آموزه‌هایی فراتر از باور زرتشتی‌گری داشت. گفته شده که او اشتراک دارایی و مالکیت و زنان را تبلیغ می‌کرده‌است. قباد به یاری او توانست از توان زمینداران و موبدان و اشراف بکاهد. همچنین قباد با پشتیبانی از مزدک میان توده مردم محبوبیتی یافت. به فرمان او در انبارهای غله شاهنشاهی به روی مردم گشوده شد و زمینهای کشاورزی میان دهقانان بخش گردید. البته در نوشته‌های زرتشتیان این دوره را دوره آشوب می‌شناسند.
دسته‌ای از اشراف و موبدان که هنوز بر سر قدرت بودند سرانجام در سال ۴۹۶ وی را دستگیر کردند و در زندانی به نام زندان فراموشی به بند کشیدند و برادرش زاماسب (جاماسپ) را به جای او به شاهی برداشتند.
دوره دوم پادشاهی
قباد به یاری خواهرش از زندان گریخت و به نزد هفتالیان پناهنده شد و به یاری آنها نیرویی بسیج کرد و در سال ۴۹۹ ترسایی به ایران بازگشت. برادرش زاماسپ به سود او از پادشاهی چشم پوشید و قباد دیگربار بر تخت پادشاهی نشست.
وی در نخستین سالهی سده ششم (میلادی) به روم لشکر کشید و توانست با شکست رومیان باجی از آنها بستاند و وضعیت دارایی کشور را بهبود بخشد. وی در ۵۰۲ پانصد کیلو طلا از رومیان باج گرفت و رومیان پذیرفتند که تا هفت سال سالانه دویست و پنجاه کیلو طلا به ایران بدهند.
وی نه تنها در ایران که در سرزمینهای پیرو ایران چون حجاز و نجد عربستان دین مزدکی را گسترد.
وی پس از مهار نابسامانی اقتصادی و سیاسی و اجتماعی در کشور دست به یک سری اصلاحات زد. وی برای یاری رسانی به ستمدیدگان و تهیداستان دفتری را به نام مدافع درویشان و دادور(به پهلوی: driyōšân jâddag-gōw ud dâdwar) به فرنشینی یکی از موبدان بزرگ به راه انداخت تا به حقوق بی‌نوایان رسیدگی کند. این روش را در آینده دینهای مسیحیت و اسلام نیز از روی کار او قالب برداشتند. او برای نظام اداری شاهنشاهی چهار دیوان برپا کرد که فرماندهی هر کدام از آنها با یک اسپهبد بود. پیش از این فرمانده کل ارتش یک تن بود که لقب ایران‌اسپهبد را داشت. در زمان وی امر نقشه‌برداری از زمینهای کشاورزی و سازماندهی دوباره نظام مالیاتی و تقسیم تازه استان‌ها و سرزمینها آغاز شد.
در زمان او دولت ایران با مسیحیان نسطوری مدارا می‌کرد. همچنین در ۵۱۵ (میلادی) هپتالیان دوچاره چنددستگی و ناتوانی شدند و مرزهای خاوری ایران نیز آسوده شد. در زمان او شاهنشاهی ساسانی جانی دوباره گرفت و گرجستان، عمان و عربستان به زیر چیرگی ایرانیان بازگشتند.
در زمان او همچنین ایران با چین و هندوستان دادوستد انجام می‌داد. ایرانیان در این سالها انحصار بازرگانی ادویه و ابریشم را در دست داشتند. سکه‌های قباد در استان گوانگ‌دونگ چین یافت شده که نشان از بازرگانی ایرانیان و چینی‌ها در زمان پادشاهی اوست.
ایران پس از قباد
قباد پسرش کاووس را به عنوان جانشین خویش برگزیده بود. در هنگام مرگ پدر کاووس فرمانروای طبرستان بود. موبدان زرتشتی از پسر کوچک‌تر قباد، انوشیروان که سخت ضدمزدکی بود پشتیبانی کردند. در جنگی که میان دو برادر درگرفت کاووس کشته شد و انوشیروان بر تخت شاهی نشست.



انوشیروان
خسرو انوشیروان یا خسرو یکم معروف به انوشیروان دادگر، شاهنشاه ساسانی بود. پادشاهی انوشیروان از سال 531 تا سال 579 میلادی ادامه داشت.
[تصویر: 250px-ChosroesHuntingScene.JPG]
ریشه‌شناسی لقب
صورت پهلوی واژهٔ انوشیروان انوشگ‌روان است که از دو جزء انوشگ و روان تشکیل شده‌است. انوشگ (در فارسی کنونی انوشه) به معنی بی‌مرگ، باقی یا خوش و خرم است. معنی جزء دوم هم که مشخص است. پس انوشه‌روان را می‌توان تحت‌اللفظی روان بی‌مرگ یا روان خوش و خرم ترجمه کرد. لیکن مورد استعمال این ترکیب در پهلوی شبیه آنِ مرحوم در فارسی کنونی‌است. مثلاً در کتیبهٔ پهلوی یادبودی که در کازرون پیدا شده‌است در چند سطر اول چنین آمده‌است: «<۱> این آرامگاه <۲>[برای] انوشروان نیکزاد <۳> دخت مهرین شاد <۴> کرد (ساخته شد)...»
پادشاهی
او پسر قباد پسر پیروز بود. مادر وی دختری دهقان بود. قباد در نیشاپور او را بزنی گرفت. پس از قباد بر سر پادشاهی با برادران خود کبوس و جام به ستیزه برخاست و بیاری مهبود وزیر بپادشاهی رسید. او در آغاز حکومت خود طرفداران آیین مزدک را قتل‌عام کرد.
انوشیروان عادت و آیین و شمایل نیکو داشت و عدل و داد نیکو نهاد. ترتیب خراج ملک و ضبط لشکر داد و دفتر عرض و عارض، او پیدا کرد. کتاب کلیله و دمنه در عهد او از هند به ایران آوردند.
ظهور خسرو اول مطلع درخشانترین دورهٔ عهد ساسانی است. فرقهٔ خطرناک مزدکی مغلوب و سرکوب شده بود در داخله صلح و سلم حکمفرما بود. در روایات شرقی خسرو اول نمونهٔ دادگستری و جوانمردی و رحمت است و مؤلفان عرب و ایرانی حکایات بسیار در وصف جد و جهد او برای حفظ عدالت نقل کرده‌اند.
مشهورترین بنایی که پادشاهان ساسانی ساخته‌اند قصری است که ایرانیان طاق کسری یا ایوان کسری می‌نامند و هنوز ویرانهٔ آن در محلهٔ اسپانبر موجب حیرت است. ساختمان این بنا را به خسرو اول انوشیروان نسبت داده‌اند.
عهد بزرگ تمدن ادبی و فلسفی ایران با سلطنت خسرو انوشیروان آغاز می‌شود. ایران در زمان انوشیروان چنان عظمتی یافت که حتی از عهد شاهپوران بزرگ نیز درگذشت و توسعهٔ ادبیات و تربیت معنوی این عهد را کیفیت مخصوص بخشید.
خسرو انوشیروان از دودمان ساسانیان و یکی از بزرگ‌ترین پادشاهان ایران بود که به دادگری پرآوازه شده‌است. او جنبش مزدکیان را سرکوب کرد، در برابر زیاده‌خواهی‌های رومی‌ها ایستاد، حبشی‌ها را از یمن بیرون کرد، به یورش‌های هفتالیان به خاک ایران پایان داد، دانشگاه گندی‌شاپور را به کوشش وزیر خردمندش، بزرگمهر، رونق داد و سازمان اداری، مالی و ارتش پارس را بهبود بخشید. در نزدیک ۵۰ سال فرمان‌روایی انوشیروان(۵۷۹-۵۳۱ میلادی)، سرزمین ایران از سند تا دریای سرخ گسترش یافت.
سخن فردوسی
فردوسی بزرگ درباره به تخت نشستن او میفرماید:
چو کسری نشست از بر گاه نو.................همی خواندندی ورا شاه نو
بشاهی بر او خواندند آفرین.................بفرمان او شد زمان و زمین
جهان تازه شد از سر گاه اوی.................ابا گرگ و میش آب خوردی بجوی
بگفتند کان شاه جاوید باد....................فرش برتر از فر جمشید باد
ز بس خوبی و داد و آیین اوی...................وزان نامور دانش و دین اوی
ورا نام کردند نوشیروان.......................که مهرش جوان بود و دولت جوان



هرمز چهارم
هرمز چهارم، (ترک‌زاد) (۵۷۹ – ۵۹۰ م.)، وی معروفترین هرمزهای ساسانی و پسر انوشیروان عادل بود. بسال ۵۷۹ تکیه بر جای پدر زد و جنگ با رومیان را تا ۵۸۹ م. ادامه داد. در اثنای جنگ با روم ترکان به ایران تاختند و بهرام چوبین سردار دلاور ایرانی مأمور سرکوبی ترکان شد و آنان را تار و مار کرد و خاقان ترک را کشت و پسرش را اسیر کرد. آنگاه مأمور جنگ با رومیان شد و شکست خورد و هرمز تحقیرش کرد، شورید و رو به تیسفون نهاد. و چون بزرگان و نجبای پایتخت نیز از هرمز ناخشنود بودند ضد او برخاستند. هرمز گریخت ولی وستهم و بندوی برادران زنش او راگرفتند و ابتدا نابینا کردند و بعد کشتند.


بهرام ششم
اطلاعات کاملی از این شاه ساسانی در دست نیست. اگر شما میتوانید مرا یاری رسانید.


نظرات شما عزیزان:

اشرف
ساعت14:17---2 اسفند 1392
اینکه در وبلاگ به تاریخ ایران به خوبی توجه کردی دانستنیهای تاریخی گذاشته ای خیلی خیلی خیلی عالی اخه کمند ادم های که به تاریخ توجه کنند
پاسخ:خواهش میکنم


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : پنج شنبه 1 اسفند 1392برچسب:, | 15:1 | نویسنده : علی توکلی |